نتایج جستجو برای عبارت :

تنهاترین رازِ تنهایی در آغوش ترس

آغوش ام اس چگونه دردی است؟
شما ممکن است این درد را در زیر قفسه سینه خود و یا در هر نقطه بین گردن و کمر خود احساس کنید. آغوشMS می تواند کسل کننده و دردناک، تیز، یا سوزشی باشد و معمولا از چند ثانیه تا چند ساعت و در موارد نادر، چند روز طول می کشد.
آغوش در حالیکه می تواند منبع آرامش و امنیت باشد وقتهایی هم می تواند ناشی از رنج و درد باشد و “آغوش ms” این منظور را بیان می کند.
اگر شما مبتلا به بیماری MS باشید ممکن است یک گروه از درد را در اطراف نیم تنه خود ا
مادر مثل هوا می مونه، دائم در هوای محبت خالصانه و بدون توقعش نفس کشیدی، گاهی حتی از همه بیشتر بهش اعتماد داری بدون اینکه بفهمی و بدانی...
اونقدر در این هوایی که گاهی ممکنه فراموشش کنی، تا اینکه نفست تنگ بشه از مدتی دریافت نکردنش...
اگر به عقب برگردم، حددداقل تواضعم در برابرت هزار چندان میشه مادرم...

+شاید شبیه ترین آغوش به آغوش خدا بعد از آغوش رسول الله و امام زمان، آغوش مادر باشه...
بگذار بگویمت
که تو خورشیدِ تابیده بر گونه‌های کودکی را مانی
که بی‌مجالِ اندیشه به بغض‌های خود*
به خوابی گرم و ناب
فرو رفته است.
و من
 برگِ خزان زده‌ای در باد را مانم
که به تو می‌گشاید
رازِ تمامِ این فصول را 
و میچرخد 
و میرقصد
تا به یاد آرد شعری را که برایِ تو
 آواز کرده بود..
باید برود راه خودش راعشق،اما !چیسترازِ درکمندِ نگاهگیسوی های بارانی
ناز بی تکرار کمانی ابرویطناز
خنده های مستانهبا لبهای کبودِازآتش خشمْدر آتشکده ِخاموشی
جان می آید به لبتا از لبتکلامی عاشقانه رامهمان باشمدر بستر فردایت
مرا محکم در آغوش بگیر ...
این روزها بیش از هر وقت دیگر احساس شکستن دارم...
....
راه علاج ندارد...
دلی که بدجور هوایت دیوانه اش کرده ...
جز زنجیر بازوهات ...
....
تو دور و من دور تر ‌...
و هر دو خسته از روزگار ...
کاش .‌‌..
کاش ...
صبحم با تو بخیر میشد !
.....
دلم تنگ است ...
 
به تو که فکر می کردم جهان به هم می ریخت منطق وجود نداشت و مردم آدمک هایی بودند در حال حرکت، جاده ها ساخته شده بودند تا مرا به تو برسانند، ابرها انتظار می کشیدند در لحظه ی موعود ببارند، دست ها و سازها تلاش می کردند احساسم را بنوازند، پاهایم می دویدند برای وصالت، چشم هایم می چرخیدند دنیا را، برای تماشا کردنت و دست هایم... دست هایم و آغوش تو... همه چیز به کنار فقط آغوش تو.
-آغوش گرمم رو پذیرا باش، تولدت مبارک!+مرسیی[با ذوق!][بغل و اینا!]-دیگه پول نداشتم خب، فقط آغوش گرم داشتم!!+همین آغوش کلی از پول بهتره!نتیجه اخلاقیم نداره، خودتون نتیجه بگیرید!
سر کلاس بحث شد که خانم فلانی قراره پدرمونو دربیاره، یهو معصومه با یه لحن خیلی جالب و مخصوص به خودش گفت "اونایی که پدر ندارن چی‌شونو می‌خواد در بیاره؟!"
با من رازی بود
که به کو گفتم
با من رازی بود
که به چا گفتم
تو راهِ دراز
به اسبِ سیا گفتم
بی‌کس و تنها
به سنگای را گفتم 
□ 
با رازِ کهنه
از را رسیدم
حرفی نروندم
حرفی نروندی
اشکی فشوندم
اشکی فشوندی
لبامو بستم
از چشام خوندی 
۱۳۳۴
معلم معنیِ اعجازِ با عشق اشت
دلیل و جرئتِ پروازِ با عشق است
به راز علم هر کس واقف آمد، گفت
معلم صاحب این رازِ با عشق است
اگر در راه دانش انتهایی نیست، بی شک
سر آغاز مسیر آغازِ با عشق است
به ساز علم می رقصند آنان که یقین کردند
قلم در دست او، یک ساز با عشق است
برای باغ گل، یک باغبان کافیست
معلم چون که انسان سازِ با عشق است
اگر در آسمان علم پر پر می زنی، یعنی
معلم باعثِ پروازِ با عشق است
#حمید_رفایی 
#روز_معلم_مبارک
@hamidrefaeipoem
بسان رویایی شگرف در آغوش میگیرمت میچرخم و از این توهم محض دیوانه وارمیخندم ...
کلمات دچار دلهره میشوند و من دستپاچه میشوم که چطور این بزم را توصیف کنم ...
مادرانه ای دستچین خیال....
من و رویای کودکی که در قلبم جوانه زده و نمیدانم به آغوش میرسد یا نه!


آدنا
سلام ماه قشنگم :)
از روز بیست و یکم برایت می نویسم...
ماه مهمانی جانانم... این روزها بیشتر از هر روز دیگری به مرگ فکر می کنم، به آغوش یار...اینطور فکر میکنم که مرگ زیباست، قدرت خاصی دارد، مشتاقش میشوم، دلم میخواهد خیلی خوب زندگی کنم و بعد با عشق به آغوش مرگ بروم، آری مرگ زیباست :) 
از وقتی راهنمایی میرفتیم و مشکلات احساسی باید توی مدرسه روی میز پینگ پنگ ، موقع خوردن نون پنیر خیار ، با درد و دل کردن حل میشد ، من نقش آغوش رو داشتم . یعنی همونطور که سعی میکردم یجوری زورکی صبحونه مو تموم کنم که ظهر با مامانم درگیر نشم ، گوشام یا خودم رو هم آغوش میکردم واسه حرف های دوستم که داشت برام از مشکلاتش میگفت . تو دبیرستان کم کم آغوش کلامی پیدا کردم . یعنی حتی اگه توی دلم فکر میکردم چقد شرایط دوستم سخته سعی میکردم جوری حرف بزنم که طرف ام
نمیدانم چگونه است که لحظات بی تو اینقدر آهسته میروند، اما چون که هستی این قدر شتاب میگیرند. 
نمیدانم شاید آنها هم به انتظار نشسته‌اند و چون تو یا نسیمت آیی و آید تندتر میتپند. شاید در آغوش آنها هم،
قلبی هست که خیال آمدنت ضرباهنگ‌شان بالا می‌یرد. شاید آنها هم تا بحال در آغوش تو 
جای گرفته باشند و آهنگ تندشان آرام گرفته باشد. شتاب‌شان آرام گیرد و در بی‌نهایتت غوطه‌ور شوند.
در حضور تو انگار ثانیه‌ها هم طعم بی‌نهایت شدن را می‌چشند. بی‌نها
پتوی گرم ابرها تمام شهر را در آغوش کشیده. به دور دست‌ها که می‌نگرم، هیچ چیز نمی‌بینم، جز تودهٔ سیمابگونی که گویی تا بی‌نهایت ادامه دارد. یک‌جور عدم که دلم می‌خواهد در آن حل شوم و تمام این لاوجود را در آغوش بگیرم.
اما هرچه جلوتر می‌روم هستی بیشتر توی چشم و چالم فرو می‌رود. زمین، درختان، ماشین‌ها، دیوارها، آدم‌ها، آدم‌ها، آدم‌ها... و همهٔ ما محکومیم به بودن.
ای صدایم همه با موج تو تنظیم شده
دوستت دارم و ماه شبِ هستیم شده
روزگار من از آن روز که تو آمده ای
با نگاه های مه آلود تو تقویم شده
من که محکوم به جرم تو شدم باز  ولی
جرم زیبایی ات آیا به تو تفهیم شده؟
دور از آغوش تو دلتنگ ترینم آری
پهلوانی که به آغوش تو تسلیم شده
بی تو با هرچه که باشد همه محکوم شدم
مثل مظلوم ترین کشور تحریم شده
نه فقط این غزل تازه سید ، بلکه  
دفتر عاشقی من به تو تقدیم شده
کاش آغوشت عضوی از تنم بود 

مثلا آغوشت پاهایم بود 

که بی آن قدم از قدم برنمیداشتم 

یا دست هایم بود 

که هرجا میرفتم در آغوش تو میرفتم 

در آغوش تو به خواب میرفتم 

در آغوش تو به بیداری می آمدم... 

یا مثلا آغوشت چشم هایم بود 

که این جهان تاریک و خالی را آبی آسمانی میدیدم... 

خوب بود آغوشت پشتم بود 

که بال در می آوردم مدام 

اما کاش آغوشت قلبم بود 

نبودش... . 





حسنا میرصنم
" هیچ وقت نمی‌فهمی کی آخرین باره، کی آخرین دفعه‌ایه که داری در آغوش میگیریش، بغلش می‌کنی، فشارش میدی، عطرش رو بو می‌کنی و …. لحظه‌ای که متوجه می‌شی آخرین بار رو هم از دست دادی، لحظه‌ای که متوجه می‌شی دیگه نمی‌تونی دوباره تو آغوشت بگیریش. اون لحظه، لحظه "حسرت آغوش آخر"ه. لحظه‌ای که حسرت می‌خوری از اینکه آغوش آخر رو خاطره نکردی، ساده از کنارش گذشتی و مثل همهٔ دفعات به آغوش کشیدی‌ش."
 
آغوش آخر می‌تونه صبح موقع خدافظی برای رفتن به کار با
بس‌که رازِ فاش را در پرده خواندم خسته‌ام
از نگفتن‌ها و گفتن‌های توآم خسته‌ام
از عتابت بیمناکم، از شرابت بی‌نیاز 
زهر اگر داری بیار، از شادی و غم خسته‌ام 
 نیست سیلابی که از تخریب، سیرابم کند 
از نوازش‌های این باران نم‌نم خسته‌ام  
ملحدان طعنم کنند و صوفیان سنگم زنند
از تو و خیّام و ابراهیم‌ِ اَدهم خسته‌ام
 
بین آدم‌ها غریبم، آه! غربالت کجاست؟
از سکونِ نحس این دنیای در هم خسته‌ام
دیگران گفتند: "آزادی" ، من افتادم به بند 
بازجو پرسید:
«کسی که مؤمنی را به گناهی سرزنش کند، نمیرد تا آن گناه را انجام دهد»
واقعا وقتی این حدیث رو خوندم ترسیدم. لرزیدم. فکرم درگیرش شده نگرانِ خودم شدم.
نمیدونم این حسِ وحشتی که الان من دارم کسی داره یا نه....

“«مَنْ عَیرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ یمُتْ حَتَّی یرْکبَهُ».” 
{وسائل الشیعه، ج 8، ص 596}

من اگر باده خورم ور نه، چه کارم با کس ؟ 
حافظِ رازِ خود و عارفِ وقتِ خویشم
جانانِ من، الان که برایت مینویسم، بیشتر از هرکسی دلتنگ خودم شده ام، خودِ واقعی ام که عاشق زندگی کردن است،خود واقعی ام که خوب بلد است عشق بورزد، میدانی جانانِ من خود واقعی ام را عجیب دوست دارم،مرا به آغوش بگیر تا باهم خود واقعی ام را پیدا کنیم، 
مرا در آغوش بگیر و برایم قصه ی دختری را تعریف کن که خیلی دوستش داری، مرا آرام کن...جانانِ من...
 
تنها پادتن تنهایی،در آغوش گرفتن تنهایی است.تنها پادتن ترسدر آغوش گرفتن ترس است.و تنها راه رهایی از رنج،روبرو شدن با آن و پذیرفتن آن.تا زمانی که از عمیق‌ترین دردهایت فرار کنی،التیام نخواهی یافت...دنیا جای رنج است اما جای رنجیدن نیست و امید بدون خوش‌بینی تنها راه زنده ماندن در این سیاره است..
تازگی ها ؛هرگاه از دیگران می رنجم ،یا حتی نگرانم که چه قضاوت هایی پشتِ پرده ی تظاهرشان ، برایم می کنند ؛چشمانم را می بندم ، و این قسمت از جمله ی معروف " دیل کارنگی " را در ذهنم مرور می کنم ؛" دیگران به اندازه ی سردردشان حتی ؛به مردنِ من و تو اهمیت نمی دهند . "و همین برایِ بیخیال شدنم کافیست !و من نگرانِ قضاوتِ مردمیکه به اندازه ی سردردشان هم برایشان مهم نیستم ،نخواهم بود .رازِ آرامش همین است !
بغل کردن کودکان از بدو تولد یکی از مهم‌ترین نیازهای عاطفی و روانی کودکان است. در واقع کودک در هنگام تولد وارد دنیای بیگانه‌ای می‌شود و هنگامی که در آغوش مادر قرار می‌گیرد به نوعی امنیت و آرامش به او بازمی‌گردد. در آغوش گرفتن کودک باعث ایجاد پیوند عاطفی عمیق میان مادر و کودک می‌شود که این مسئله از بسیاری استرس‌ها، اضطراب‌ها، رفتارهای نابهنجار و اختلالات روانی در بزرگسالی جلوگیری می‌کند. در نتیجه شناخت فواید و تاثیرات در آغوش گرفتن کو
نوشته به روی نگینم حسین
شد از کودکی کل دینم حسین
نمازم حسن شد، یقینم حسین
تجلیِ خُلد برینم حسین
 
از آن کودکی عبد این درگهم
من عبدالحسینم که عبداللهم
 
حسین است رازِ سرآغاز ما
جز او نیست در دیده ی باز ما
جنون، وقتِ رزم است اعجاز ما
به سن نیست معیارِ پرواز ما
 
مگر یادتان رفته بابای من؟!
بیایید سویم، أنا بنُ الحسن
 
بمانم چرا؟! عمه مانع نشو
عمو شد فدا، عمه مانع نشو
نکن پا به پا، عمه مانع نشو
مرا کن رها، عمه مانع نشو
 
نمردم که رفته تنش زیر پا
عموی
و آغوش است درمانِ دلی که گاه میگیرد!♥️پناه اخرِ قلبم تویی هرگاه میگیرد!♥️
 
به سمت تو کجا کی باز راهی شد دلِ تنگم؟!که از بغضِ دلم گاهی دلِ این راه میگیرد!
 
تو زیبایی و دلبر هم، تو را من ماه میگویم!برای این منِ بی کس، دل آن ماه می‌گیرد؟!(گفت: میگیرد!)
 
ولی هرجا که میگیرد دلت ای ماهِ قلب من!الهی من فدای تو که دل بیگاه میگیرد!♥️
 
کجا باید بگردم من به سمت بویی از مویت!♥️که باران عطر مویت را به خود دلخواه میگیرد!♥️
 
بغل کن چون جهان دیگر برایم جا
چه لذت بخش است احساس گرمای آغوش خدا ...
درست لحظه ای که همه دانسته هایت، دوس داشتنی هایت، اصلا همه داشته هایت را کناری می گذاری و از عمق جان، ندای "الهی و ربی من لی غیرک" سر می دهی ...

تبریک نوشت: عید دیروز و امروزتون خیلی خیلی مبارک
دعا نوشت: آغوش گرم خدا نصیب هممون
دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور
نوشته به روی نگینم حسین
شد از کودکی کل دینم حسین
نمازم حسن شد، یقینم حسین
تجلیِ خُلد برینم حسین
 
از آن کودکی عبد این درگهم
من عبدالحسینم که عبداللهم
 
حسین است رازِ سرآغاز ما
جز او نیست در دیده ی باز ما
جنون، وقتِ رزم است اعجاز ما
به سن نیست معیارِ پرواز ما
 
مگر یادتان رفته بابای من؟!
بیایید سویم، أنا بنُ الحسن
 
بمانم چرا؟! عمه مانع نشو
عمو شد فدا، عمه مانع نشو
نکن پا به پا، عمه مانع نشو
مرا کن رها، عمه ما
هر گهی که کاکلت در آب دریا تر شود،
آب گردد قلب دریا، باز دریاتر شود.
می زند باران به رویت، روی زیبا تر شود،
روی زیبا را بشوید، باز زیباتر شود.
عشق تو شد کیمیاگر طالع و بخت مرا،
زر بگردد بی تو خاک و خاک با تو زر شود.
نوشدارو در تنم زهر است بی لبهای نوش،
نیش گردد نوشها و بوس هها نشتر شود.
رفته از آغوش تو، افتاده بر آغوش غم،
بخت گنگ و ذوق کور و گوش قسمت کر شود.
همقد و همسالها هستند، لیکن همزمان
نه دلی همسوز باشد، نه تنی بستر شود.
شعلة عشق زمینی کرده عمر
یه وقتا یه مریضی میاد سراغمون و ضعیفمون میکنه! اما بعدش که حالمون خوب شد میبینیم به بهانه همون مریضی لاغر شدیم و لباسایی که گوشه کمد و کشو خاک میخوردن و حسرت پوشیدنشون به دلمون بود، میشه اندازه تنمون؟
میخوام بگم گاهی‌ام غصه‌ها میان، ضعیفت میکنن، لاغرت میکنن، تا قد آغوش اونی بشی که قراره بیاد و با بودنش غصه‌هاتو بگیره!
جدا از اینکه خدا دردو داد که تو درمونم شی، ضعیفم کرد که تو قدرتم شی!
نگران من نباش!
حال من خوب باشه با توئه... بدم باشه تو خوبش
شب، اوقات عجیبی‌ه برای خونه. وقت خواب، که خونه به خواب می‌ره، همه اهالی خونه به خواب می‌رن و تو بیداری! سیاهی شب، میدوعه تو خونه، فرششو پهن می‌کنه رو اثاث‌ها، و صداشو زمزمه می‌کنه تو گوشت و از رازهاش می‌گه. به خودت می‌آیی می‌بینی وسط اون تاریکی‌ها داری یه چیزایی می‌بینی، گاهی خوب، بیشتر ترسناک!
انگاری تو این حال، خونه میره رو مود ماورایی‌ش، میتونه جزیی از کل دنیای ناشناخته‌ی دیگه باشه و تو، توی این دنیا تنهایی.
اما وقتی یکی بیدار باش
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جابذار
به پای عشق من بمون هیچ کسو جای من نیار
مهر لباتو روی تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من
سال‌های زیادی از آن پاییز گذشته، اما او هنوز در آغوش من خواب است. یک منْ جامانده کنار آن دیوار و تکان نمی‌خورد، مبادا که او از خواب بیدار شود. چه لذتی بالاتر از این است که کسی آرامش را در آغوش تو پیدا کند؛ آغوشی که پیش از این به هیچ‌کار نمی‌آمد. یک منْ هنوز به آن دیوار تکیه داده و مست عطر موهای اوست. دلم که می‌گیرد دست می‌کشم بر تن او و نفس در سینه‌ام حبس می‌شود از هیجان. یاد خاطره هیجان اولین‌بار که لمسش کردم می‌افتم. لمس ِ ممنوعه و هبوط. خد
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم نا شکیباست
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
 
خیالت گرچه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
زمینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
 
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم ناشکیباست
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آ
کتاب آن سر این جنازه را بگیرشاعر: پوریا پلیکان

کاش هیچوقت زنده نمی شدمهمه ی دلخوشی ام به این بوداز زیر خاک بلند شومزنی را در آغوش بگیرمو تنها تکه ی زیبای جهان را لمس کنم
کاش هیچوقت زنی را در آغوش نمی گرفتمتا لااقل در تخیلمتکه ای از جهان زیبا باقی می ماند
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
محرمِ رازِ وفا عشق آشنا کوئی نہیںکیا جہاں میں مجھ سا باقی دوسرا کوئی نہیںبھول جائیں گے ستم ان کے سمجھ کر بھول تھیاب جہاں میں اس طرح سے سوچتا کوئی نہیںتا نہ کوئی حرف آئے آپ پر بس اس لئےاب لبِ بسمل پہ آئے گی صدا کوئی نہیںاے مسیحا صرف تجھ کو دیکھنے آتا ہوں میںورنہ مجھ کو ہے خبر میری دوا کوئی نہیںآگئے بہر عیادت کس قدر وہ زود ترروح کا جب رابطہ دل سے رہا کوئی نہیںدہر میں قصہ ہمارے عشق کا مشہور ہےگرچہ کرداروں کو اس کے جانتا کوئی نہیںاضطراب شوق میں تا
امشب مرا به آغوش بکش... آرامِ آرام، میخواهم در تو غرق شوم،میخواهم با تک تک نام هایت نفس بکشم، آخر معشوق تمام وقت تو بودن، نهایت زندگیست... آخر معشوق تمام وقت تو بودن نهایت بندگیست... خدایا... به تک تک نام هایت قسمت میدهم، لحظه ای به حال خودم رهایم نکن... من آرامم، در برابر ثانیه به ثانیه امتحاناتت،من تسلیمم در برابر تو خدایا... و تو برایم به اندازه تمام دنیا کافی هستی... دوستت دارم، با تمام وجود :) 
می خوام بنویسم و نمی دونم چرا دستم به نوشتن نمیره ... یعنی نمی دونم چی بگم ... چی بگم که مبادا آرامش خیال کسی رو به هم نریزه ...
گاهی توی زندگی آدم به آرامشی می رسه که وصف ناپذیره ... مثل آرامش یه دریای عمیق ... مثل آبی آسمون ... دریا موج های ریز داره ... آسمون هم ابرهای پر و پخش داره ... ولی جنس دنیای تو از جنس آرامشه ... بذار راحت باشم و حال و هوات رو توصیف کنم ... چشم می دوزی به خط افق ... جایی که دریا و آسمون به هم وصل شدند و معلوم نیست آبی کدوم پر رنگ تره ... نفس
دانلود آهنگ جدید علیرضا کیا به نام آغوش
Download New Music Alireza Kia – Aghoosh
کارهای بیشتر از : علیرضا کیا

صفحه اینستاگرام آوا موزیک
کانال تلگرام آوا موزیک





دانلود آهنگ با کیفیت ۱۲۸
Download MP3 128kbps


دانلود آهنگ با کیفیت ۳۲۰
Download MP3 320kbps





00:00
یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییمدر حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است
یاد بگیریم از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند 
یاد بگیریم اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد 
یاد بگیریم اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم نه وصف خنده اش را درجمع شاید کسی در حسرتش روزها را میگذرا
دانلود آهنگ جدید علیرضا کیا به نام آغوش
Download New Music Alireza Kia – Aghoosh
کارهای بیشتر از : علیرضا کیا

صفحه اینستاگرام آوا موزیک
کانال تلگرام آوا موزیک





دانلود آهنگ با کیفیت ۱۲۸
Download MP3 128kbps


دانلود آهنگ با کیفیت ۳۲۰
Download MP3 320kbps





00:00
خوابیدن در خیال آغوش مادر
این عکس تکان دهنده توسط یک عکاس عراقی در یک یتیم خانه گرفته شده است. این دختر کوچک هرگز مادر خود را ندیده است… بنابراین روی زمین نقشی از مادر ترسیم کرده و در آغوش آن آرام گرفته است. شکرگذار آنچه دارید باشید و قدر آنرا تا وقتی که از شما گرفته نشده است بدانید زیرا وقتی می فهمید که دیگر دیر شده است.
 
الهم عجل لولیک الفرج.آمین
 
نه معشوقه ای سیاسی بودی 
نه پنجه در پنجه با سرطان 
نه با مین رفته بود
پاهایت 
نشسته بودی
در ایوانی سنتی 
گونه هایت گناه بود 
دست هایت گناه
چشم هایت گناه 
نمیتوانم در پارک های تهران آرام بگیرم 
دو نفر 
چند نفر 
چندین نفر 
یک دیگر را شکل مه و دره در آغوش کشیده اند
و ما سالهاست مرده ایم 
سالهاست
پشت پنجره ها
پشت سیم های رابط 
صداهایمان همدیگر را در آغوش می کشند 
بگذار لااقل فکر کنم
معشوقه ای سیاسی هستی 
سرطان هم داری 
و پاهایت با مین رفته اند. 
سلام دوستان عزیزم 
محبت رو از هم دریغ نکنید 
برای اولین تمرین: پاشید 
پاشو آقا که نوشته منو می‌خونی، پاشو عزیزم 
پاشو خانم خوشکله، پاشو خواهرم
 
و
خواهرها هم دیگر رو
و
برادرها هم دیگر رو 
در آغوش بگیرید.
 
+توی خیابون برید و هر فرد هم جنستون رو 
در آغوش بگیرید. 
هر فرد ۷ نفر رو.
 
بیایید داداشا تو بغلم.
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوست عزیزم جواب سؤالت در متن زیر است
 توجه داشته باش در چند نقطه حساس خانم ها عشق همسرشان را محک میزنند و بر روی آن نمره می‌گزارند
یکی از آن لحظه ها
میزان در آغوش شما بودن است 
بدون اینکه شما میل جنسی داشته باشید
در واقع
برای خانم ها خیلی اهمیت دارد که شما چقدر و چه مدتی او را در آغوش میگیرید در حالی میل جنسی ندارید و فقط از روی دلتنگی و محبت وعشق او را در آغوش میگیرید،
تمام خانم ها این
آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.
نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 
از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست ج
و با آغوش باز برای سی و شش سالگی؛ سی و شش، با مجموعه‌ی دلپذیری از مقسوم علیه‌ها، در اوج انعطاف پذیری و تقارن: با واج آرایی شین در شش شش تا :) سالی پر از تجربه‌های جدید، اشک‌ها و لبخندهای تصویری، Terrible Two's، زبان جدید، زندگی جدید، دلتنگی، غرب، غربت، روزهای بی‌غروب... جشن تولد مردادی در پاییز، با سرما و باد و بوران، در جوار پتروس، زیر سایه عدالت، با کلی رقص دو نفره، با قلبی در آغوش، در تدارک کیک و شمع و تزیین، با امید فردایی غرق در صلح و دوستی :)
دانلود آهنگ عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم اشک توی آغوش کی بریزم (علی سفلی)
Ahang azizam az vaghti rafti kheili marizam ashk toye aghoshe ki berizam az Ali Sofla
دانلود آهنگ عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم اشک توی آغوش کی بریزم (علی سفلی)
عذابم نده که من این روزا خرابم♬!
یه قایق شکسته رو آبم♬!
تموم دنیا کرد جوابم♬!
دانلود آهنگ علی سفلی عذاب
عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم♬!
اشک توی آغوش کی بریزم♬!
باید تو تنهاییم بسوزم♬!
عذابم نده که من این روزا خرابم♬!
یه قایق شکسته رو آبم♬!
تموم دنی
دانلود آهنگ کامران مولایی آغوش ویرونه
Download New Music Kamran Molaei – Aghooshe Viroone
پخش بزودی – دمو آهنگ اضافه شد
 
 
کامران مولایی آغوش ویرونه
 
آغوش ویرونه ی من امنیتی برات نداشتکابوس تلخ زندگی راهی جلوی پام نذاشتمن سست و بی تعادلم نشد بهم تکیه کنیباعث شدم افسرده شی تو خلوتت گریه کنیتاوان سادگیت شدم تجربه ای تلخ و غلطدنیای ما یکی نبود من معذرت می خوام ازتنساز نسوز به پای من سازش کنی باختی
دانلود از لینک بالا اختصاصی منتشر شد
آغوش کعبه برولایت بازگشته/ازسوی حق آن موسم اعجاز گشته/حیدر رسیده شیعیان شادی نمایید/فصل عنایت درجهان آغازگشته/مولاعلی آمد قدوم اومبارک/بر عاشقانش موعد پروازگشته/الگوی خوب آفرینش ازره آمد/ایمان وارزش باولایت نازگشته/باشدولی الله و آن قرآن ناطق/اوج فضیلتهای او یک رازگشته/شدساقی کوثر به دنیا جاودانه/دربین رهپویان حق تکتازگشته/صاحب زمان خشنودمیلاد شریفش/حب ولایت شیعه رادمسازگشته/
در زیباترین عاشقانه های جهانهمیشه "قلب"یک زن در میان است!زن اگر نباشد  پرنده ی شعر در شاخه های دفتر هیچ شاعری پر نمی زند...❣
 
 
 
 
 
عاشقانه هایم را بخوان و بدان؛دوست داشـتن،نه عقل میشناسد،و نه منطق ..فقطیکـ "مـن" میخواهد،و یکـ "تــو" ...
 
❤️❤️❤️
 
 
 
 
همه چیز ؛از یک دوست داشتن ِساده شروع شد!تو گفتی:”دوستت دارم”و من تا عشقتا بی نهایتتا خدا پرواز کردم....❤️
❤️
 
 
 
و گاهی قشنگ ترین ترانه ی جهان،همان ترانه ای ستکه تو با مداد رنگی چشم های قش
هاینریش بل در کتاب عقاید دلقک می گفت: خدانشناسان به  چه چیزی بیشتر از همه فکر می کنند؟ به خدا.
جواب این سوال خیلی برام جالب بود. 
مثل وقتی می ماند که برای فرار از چیزی دائم در حال کنکاش آن باشی که چطور از آن دور شوی، فرار کنی، اما درواقع با این غور کردن در آن بیشتر آن را در آغوش می گیری! تنگ تر در آغوش می گیری، تا جایی از جزیی از خودت می شود. قسمت دردناک زندگی ات.
بعضی حرف ها را نمی شود در فضای ترسناک مجازی زد. جفت جفت چشم خودخواه، با نیت های مختلف و
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟گره در روح و روانت به جهانت بزند؟شده در خواب ببینی که تو را قرض کند؟بروی وهْم شوی تا که تو را فرض کند؟شده در گوش تو گوید که تو را باز تو را...؟نشوم فاش کسی تا که شوم رازْ تو را...؟شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی؟گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی؟شده یک شب برود تا که روی در پی او؟که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه او؟به همان حال بگویی که تو مجنون منیبه تو بیمار شدم تا که تو درمون منیشده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟گره ات کور شو
 
 
در آغوش خوشبختی : سید مصطفی رضوی حائری، نشر لاهوتیان
معرفی:
خورشید روح انسان محبت است.عاشق باید همیشه در جنب و جوش باشد زیرا که می خواهد رضایت معشوق را داشته باشد.تفاوت خود، نشانه ی کشش است، نه نشانه ای از ناپسند بودن.
بریده کتاب:
مهربانی های کوچک را فراموش نکن و تقصیرات کوچک را به یاد نداشته باش.زن و شوهر در تمام مراحل زندگی اعم از غم و شادی، باید یار و مدد کار یکدیگر باشند و با تمام وجود در جهت و رضای محبت الهی با یکدیگر مهربان باشند زیرا ک
نیمه شب در پاکت می نویسم:
زندگی جاریست و این روزها و شب ها در حال گذر است ...
روزهایی پر از سختی و شب هایی پر از افکار خاکستری و یواشکی ...
پر از سکوت هایی که در آن غریزه به وضوح شیون می کند، چنگ می زند
و خواهان یک آغوش همیشگی ست ...
بارها و سینوس وار به تصمیماتی می رسم،
که هیچ تناسبی میان اصل و اساس شان نیست که نیست ...
ساعت 13:13 برنامه ریزی و دویدن ...
و ساعت 02:25 بامداد هم، ... فقط ناامیدی و هیچ ...
به قول بیدل (باکمی دستکاری): از فرط ناامیدی بسیار گریه کردیم،
گاهی با معشوق‌مان بازی می‌کنیم. فرو می‌رویم در نقشی که نیستیم: یک حسودِ بی‌بخشش. یک غیرتیِ بی‌تحمل. یک حسابگرِ مو از ماست بیرون کشنده. یک معشوقه‌ی هرجایی. یک بی‌عاطفه‌ی بی‌تفاوت. یک دیوانه‌ی زنجیری حتی. بازی می‌کنیم تا بازی که تمام شد، سخت‌تر و محکم‌تر در آغوش بکشیمش. که زندگی یکنواخت نشود. که لذتِ با هم بودن‌مان گونه‌گون و مستدام باشد. اما یک لحظه هست - و فقط یک لحظه طول می‌کشد - که باید بازی را تمام کنیم. باید دوباره خودمان شویم. بای
۲۰. قفل کردن پا برای مقابله با “‌آغوش خرس‌”
وقتی فرد مهاجم شما را از پشت بگیرد و سعی کند به سمت بالا بکشد (آغوش خرس)، بالاترین اولویت این است که باید از حمل شدن یا واژگون شدن توسط دشمن جلوگیری کنید. به محض این‌که توسط دشمن از زمین بلند شوید، باید یک پای‌تان را از سمت خارج، دور پای فرد مهاجم حلقه کنید، و سپس پای‌تان را بین پاهای‌اش قرار دهید و زانوی حریف را قفل کنید. این کار باعث می‌شود دشمن نتواند بیش از این شما را از زمین بلند کند، یا بخواه
مرا صدا بزن، فرزندم. منم پدرت. بیا و لحظه ای در کنار این فرسوده، اوقاتی را طی کن. بیا و لختی در آغوش پدرت، محبت را تصور کن. ناراحت نباش نمی خواهم هم سان پدران نصیحتت کنم اما در جیبم شکلات های خوشمزه ای دارم. می خواهم بگویم چقدر دوستت دارم. بیا، فرزندم. نمی خواهم بخاطر اشتباهاتت تنبیه ات کنم. می خواهم با همدیگر درستشون کنیم. می خواهی از این روزها برایت بگویم؟! مادرت را یافته ام، همدیگر را دوست داریم. از او دور هستم ولی او از من مراقبت می کند و می گو
 
۱. کب یہ مجالِ علم ہے میرے کریم اے خداحمد تری قلم  لکھے میرے کریم اے خدا
۲. تو رگِ جاں سے ہے قریں پھر بھی ہیں ہم میں دوریاںتو ہی مٹا یہ فاصلے میرے کریم اے خدا
۳. میرے گناہ بخش کر میرا وجود پاک کرہستی مری سنوار دے میرے کریم اے خدا
۴. صوم و صلاۃ حج زکاۃ امر و نہی که حبُّ و بغضکاش ہوں سب ترے لئے میرے کریم اے خدا
۵. کرلے قبول تو اگر مجھ کو تو پھر نہیں غرضکچھ ہوں جہاں کے فیصلے میرے کریم.اے خدا
۶. رازِ دروں عیاں کرے حبِّ جہاں دھواں کرے شمع وفا جو جل اٹھے می
دلتنگم و درمانی در راه نیست.               
مثل برفی که دلتنگ تابستانیست
اسفندی که دلتنگ بهاریست
خورشیدی که دلتنگ شبیست 
دلتنگم...
این روز ها خانه صدای پاهایت را کم دارد 
این شبها نمیایی تا کیفت را از دستت بگیرم در آغوش بگیرمت تا همه خستگی هایت از تنت برود 
این روز ها نیستی تا دستانم را بگیری و ساعت ها با هم راه برویم و به قول خودت کمی پدر و دختری با هم گپی بزنیم 
پدر
اولین و آخرین عشق و قهرمان زندگی من اگر میدانستی چقدر  دلتنگتم حتی ثانیه ای صدای
عزیزدلم! خدا تو را چند روزی به زمینیان امانت داد تا بدانند که راز آفرینش زن چیست؟ و رمز خلقت زن در کجاست؟ و اوج عروج آدمی تا چه پایه بلند است. می دانم، می دانم دخترم که زمینیان با امانت خدا چه کردند، می دانم که چه به روزگار دردانه رسول خدا آوردند، می دانم که پارۀ تن من را چگونه آزردند، می دانم، می دانم، بیا! فقط بیا و خستگی این عمر زجرآلوده را از تن بگیر!
 
+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی
ای چنار خوش قیافهتازیانه ی نوازششاعر همیشه باکلتعطر آماده ی بارش
ای هجوم خشم خندهمرد جذاب بد اخلاقحرفه ای ترین روانیعاشقه همیشه خلاق
به دیوار خوردمبهم در بدهبه این دختر خستهسنگر بده
به دیوار خوردمبهم گوش کنتو دیوارو مثل یهآغوش کن
که ما حالمون بدهحالمون بدهحالمون بده
احوالمون بدهفالمون بدهحالمون بده
ای مرید خط چشمامتو نخ ابریشم منطفلکی ترین رفیقمقتلگاه هر غم من
ای قلمرو ستمهامرد دلداده به تاراجای شفا گرفته از عشقعاشق همیشه محتاج
به دیو
زمین چه با سخاوت است. گرمى آغوشش باز است به روى مسافرها 
دانه اى که در خاکش خانه مى کند و گرده ى افشانى که بر آن مى نشیند را در بر مى گیرد و با داشته هایش در طبق اخلاص آن را مى نوازد. بذر ریشه مى دواند و آغوش زمین مى فشارد، جوانه مى زند و سر بر مى آورد. به بار مى نشیند؛ خواه میوه اى باشد یا رنگ و رایحه اى. و دانه یا گرده ى مسافر دیگرى روانه ى سفره ى خاک مى کند. 
زمین را دوست دارم. جایم مى دهد. سفر پیشینم را بذر سفر تازه مى پروراند. هر بار مى رویاندم به ب
خاطراتم زنده شده‌اند. توی اتاق کوچک دانشکده کنار لابی خودم و آریا را می‌دیدم که پروژه‌ی کامپایلرمان را می‌زدیم و خوراک جوجه‌ی با استخوان ر ا بدون قاشق و چنگل می‌خوردیم. اینجا با رسول دور میز لابی دور می‌زدیم و صحبت می‌کردیم. سوار ماشین کیانوش شدم و رفتیم خوابگاه برای خواندن درس طراحی زبان‌های برنامه‌نویسی برای پایان‌ترم. درسی که از آن اندک‌مقداری بلد بودیم. اینجا لب پنجره می‌نشستیم و با دوستانمان راجع به دنیا و زندگی صحبت می‌کردی
کتاب اناربانوی من
نویسنده: عاطفه خزلی
 
دلش، ذهنش، تمام روح و تنش آرامش می‌خواست
و آرامش فقط در آغوش یک نفر خلاصه می‌شد.
کسی که به اندازه‌ی تمام عالم دوستش داشت. نه!
فقط دوست داشتن ساده و از سر نیاز نبود.
فقط عادت خواستن و خواسته شدن نبود!
یک حس لعنتی عاشقانه و عارفانه این میان بود
که هر دو را به هم وصل می‌کرد.
وقتی به کسی ایمان بیاوری، وقتی شب و روز در فکر او باشی،
وقتی تمام جسمش با تو یکی شود، می‌شود همین حس لعنتی! سپیده می‌خواست دوباره و هز
آرام‌آرام فرو می‌ریزد و آهسته‌آهسته جذب جان می‌شود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش می‌گشاید، و آنگاه از آتش‌هاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.

نخست شعله‌ها نرم‌اند و گرم‌اند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این هم‌آغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست. 

از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانه‌ی روح نیست
بر گر فته از کانال انشا 21 برای

پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید 
من سرزمین دردها هستم، سرزمین غم و اندوه... دریایی آرام که بعد از آن حادثه طوفانی هیچ وقت به حال سابق باز نمیگردم.آن روز ، روز بسیار بدی بود روزی کع من با آن همه عظمت به ناتوانی و  حقارت خود پی بردم. آرام بودم و عاشق، عاشق تمام مسافرانی که به مقصد میرساندم. عاشق غبطه هایی که به بزرگی و عظمت من میخوردند. مغرور نبودم اما گاهی از بزرگی و عظمتم فریفته میشدم.هرگاه میخواست
منِ احساساتی را که می‌شناسید... منِ چشم‌های همیشه پر اشک. منِ همیشه نگران. منِ عاشق چشم‌ها. منِ مرده‌ی دوست داشتن و دوست داشته شدن. من را می‌شناسید؟
من همانم که عاشق دید و بازدیدم و لبخند زدن و دست‌ها را به گرمی فشردن. عاشق در آغوش گرفتن و در آغوش حرف زدن. عاشق بیرون رفتن و کمک کردن و قدم زدن...
اما این روزها...  این روزها جور دیگری شده‌اند. هر کدام باید دور خود حصاری بسازیم. حبابی شاید... برویم درون حباب های خود ساخته، به خودمان فکر کنیم و خودمان
می خواهم بدانی، ای رهگذر مهربانِ اتفاقی، قلبِ مرده ام را حتا چند به نسیمی کوتاه، حتا به نرمی بالهای پروانه، برای یک لحظه ای، کوتاه ثانیه ای، چشم برهم زدنی دوباره وادار به تپیدن کردی. انگار ک دوباره شانزده سالم شده باشد، جوان، زنده. به دنبال فهمیدن رازِ گل سرخ با لبانی ارزان، برای به لبخند باز کردن. می خواهم بدانی ای به یاد آورنده خاطرات زیبا. از یاد برده بودم طعم تپش قلبم را، هیجان را، خیال پردازی، حتا آرزو کردن را. برای ثانیه ای، حتا لحظه ای
خب حقیقتا تصمیم گرفتم تمام کارها و دموهایی که تا الآن ساعت ها زحمت کشیدیم روشون، هرچند همچنان کلی(!) کار دارن، رو به اشتراک بذارم؛ در حال حاضر تو چندتا پست قبلی یه ترک رو از گروهِ "آغوش" گذاشتم اما الآن تو SoundCloud تقریبا تمامی کارهارو میشه گوش داد.

گوش کردن از اینجا
*دریافت رموز و اسرار الهی را آغوش گویند.
محدثه، مرا در آغوش بگیر. تا بتوانم در ناملایمات روزگار دوام بیاورم. مرا در آغوش بگیر. آغوشی که لبریز از دوست داشتن هست. محدثه، بگذار سر به زانویت بگذارم. تا آسوده ترین خواب عمرم را داشته باشم. وقتی روی زانوی تو می خوابم، فقط خداوند لایق است به خوابم بیاید. محدثه، هر وقت ناراحت باشی بیشتر می بوسمت. بوسه های سرشار از دوست داشتن، بوسه های که پس از دیگری می آیند بی آنکه برچسب تکرار بخورند. محدثه، محدثه، محدثه من، جاری کردن این نام بر روی لبانم احسا
دانلود رمان آغوش غریب با لینک مستقیم
Download Roman Aghoshe gharib PDF
دانلود رایگان رمان با لینک مستقیم و فرمت های pdf,apk,epub,jar برای کامپیوتر و گوشی های اندروید و آیفون
——–| ارائه شده توسط وبسایت آیس رمان |—–—
دانلود رمان عاشقانه، آغوش غریب با لینک مستقیم از سایت آیس رمان | مرجع دانلود رمان جدید
 
     نام رمان : آغوش غریب
 نویسنده : فاطمه زهرا سعیدی
 موضوع : عاشقانه
 فرمت : پی دی اف
 تعداد صفحات : ۵۷۵
 خلاصه داستان رمان :
ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید علیرضا زنگی آغوش
دانلود آهنگ علیرضا زنگی به نام آغوش کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده آغوش با صدای علیرضا زنگی از جوان ریمیکس
ترانه : طاها یوسفی, موزیک : علیرضا زنگی
Download New Music Alireza Zangi – Aghoosh

جدیدترین ساخته علیرضا زنگی، آغوش نام دارد.
موزیک آغوش در تاریخ ۱۱ تیر منتشر شد.
این موزیک در سبک پاپ قرار دارد.
ترانخ این اثر از، طاها یوسفی می باشد.
موزیک اثر نیز به عهده خود علیرضا
بسم الله الرحمن الرحیم
 از دست صیاد روزگار ، آهو صفت می دوم و خود را به آغوشی می اندازم مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا می آید،بوی علی ،بوی زهرا،حسن و بوی سیب،بوی حبیبم حسین ...
 امضا:کسی که با همه ی ریزنقشی اش
در بیکران چشم شما جا نمیشود  
« شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند ؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟ »
شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟
شده در گوش ِ تو گوید که تو را باز تو را…؟
نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟
شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟
شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او ؟
به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منی
به تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ منی
شده دلتنگ شوی غم به ج
"In the still of the night"
"در خاموشی شب"
In the still of the night
در خاموشی شب
I held you, held you tight
تو را در آغوش گرفتم,سخت در آغوش گرفتمت 
'Cause I love, love you so
چرا که عاشقت هستم,به شدت عاشقت هستم 
Promise I'll never let you go
عهد می بندم که هرگز رهایت نکنم 
In the still of the night
در خاموشی شب
I remember that night in May
آن شب در ماه مه را به یاد می آورم 
The stars were bright above
ستارگان در آن بالا ها می درخشیدند
I'll hope and I'll pray
امیدوارم و درخواست میکنم 
To keep your precious love
که عشق گرانبهای تو را حفظ کنم
Well before the light
 بسیار زود
. برای همه وقت هایی
 که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. برای همه وقت هایی که با من به
گردش آمدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه
وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. برای همه وقت هایی
 که گفتی "دوستت دارم" برای همه وقت هایی که در فکر من بودی. برای همه
وقت هایی که برایم شادی آوردی. برای ه
دارم آهنگی رو گوش میدم .. بنظرم زیباست .. اما غمی داره ... مثل همین که یک روز ما با هم نباشیم ...
اما به حرمت تمام روز های با هم بودنمان...مرا در آغوش بگیرهیچ مگو؛ 
و تنها مرا در آغوش بگیر ... بگذار قلب ها باهم سخن بگویند... آری نگاهت برای من کافی است تا درک کنمکه تو نخواهی رفت... اما چه کسی ماند...
جز عشق 
جز خاطره
جز بودن ما 
اکنون که عشق را بخش میکنیم ... میخواهم این یک بخشی خود را تنها به شما بدهم...
دل ...یک بخش ... دل... همه اش با هم ادا میشه ...
حق عشق را تنه
مانند دلی صبح نشانی
                    سردار،قاسم،سلیمانی
آغوش تو در آغوش حیدر(ع)
                    مانند غمی دور نشانی
از من نشود مدح تو معلوم
                  ای باور دل شوق جوانی
چون باور دل پاره ی زهرا(س)
                همراه علی(ع) ماه نشانی!
 
رمان امن ترین آغوش دنیا
دانلود رمان امن ترین آغوش دنیا اثر فریده بانو با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان این رمان اجباری در مورد دو خواهر دوقلو به نام های سوگل و سوگند می باشد ، سوگل بی دلیل یک هفته قبل از عروسیش ناپدید می شود ، حال آبروی چندین ساله ی پدربزرگش در میان است و درخواست حامی پارسا  و اکنون سوگند ناچار است فقط یه تصمیم بگیرد و آن تصمیم چی می تواند باشد ، خواسته حامی یا آبروی پدربزرگش ...
خ
#نیمه_عاشقی
امشببه نیمه می رسد دفتر بهارانکهکشانی از نور و شکوفهبر پشت هر نسیماز کوچه سبز اردیبهشتبر در خانه ات خواهند رسید!
بهار،ورق به ورقپر شدهاز اسم تو!هر صبح،پرستوهامی آیند از میان آغوش نگاهتتا به کوچه آفتاب!
 
در جستجوی تو،به سمت زندگی باید رفتمن نیزچون قاصدک هافانوس بدسترفتم و رفتماز سبز سیر دریابه خاک کبود کویرهمه جادفتر عاشقی شکوفه ها باز بود مشق شاپرک هابازهم نوشتن نام تو!بازهم سرودن از تو و تو...
امشب،صیادی بر روی رودخانه چشمان
حافظ میگه :گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کشتا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم!
امروز روز جهانی بغل کردنه!آقای Kevin Zaborney کسیه که برای نخستین بار ۲۱ جوئن 1986 این رسم حسنه رو شروع کرده!دلیل گزینش این تاریخ این بوده که بین کریسمس و تعطیلات سال نو و ولنتاین _و یه چیزی دیگه که متوجه نشدم_بوده.ایده‌ی این حرکت هم اینه که خانواده و دوستامونو بیشتر و بیشتر بغل کنیم.این بخش آخرش خیلی به درد ما می‌خوره که 《یکی از دلایل شروع حرکت این بوده که می‌دیده امریکایی‌ه
به نام خدا شنهای طبس




آغوش پرماجرااستاد افتخاری، مرداد‌ماه سال ۱۳۸۹ و همزمان با شرایط خاصی که کشور داشت به‌مناسبت روز خبرنگار، در برنامه‌ای به عنوان خواننده حاضر می‌شود که به گفته خودش برای پلی‌بک در آن پنج میلیون تومان می‌گیرد. در ادامه این مراسم، محمود احمدی نژاد نیز به سالن می‌رود. بعد از پایان اجرا، افتخاری و احمدی نژاد یکدیگر را به گرمی در آغوش می‌گیرند و روبوسی می‌کنند و دیالوگ‌هایی هم بین آن‌ها رد و بدل می‌شود. اتفاقی که در
دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان
ای آنکه همیشه حاضر و ناظری! چون ناظری چه گویم و چون حاضری چه جویم؟! الهی کدام نصیب، بهتر و نیکوتر از رسیدن به لقای توست؟! معبودا! بسان نوزادی که آغوش مادر را گرم‌ترین و تنها ملجأ خود می‌داند، امید و پناهی جز تو در دل نداریم و در شب قدر خود را به آن آغوش مهربان سپردیم.در این روز نیز تو را به زبان روزه‌دارانت می‌خوانیم: «اللّهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَکاتِهِ وسَهّلْ سَبیلی الی خَیراتِهِ ولاتَحْرِمْنی قَبولَ ح
«ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة، إنک أنت الوهاب»
 
تو شاه بودی، تو شاه هستی... هیچوقت من رو از قصر بیرون نکردی، من هم هیچوقت کاملِ کامل از قصر هجرت نکردم.. گهگاه بنا بر مصلحت میومدم قصر، عرض ارادت میکردم.. ههههه.. از همون کارهای تشریفاتی که هر دوتامون ازش بدمون میاد.. تو به روی خودت نمیاوردی که دیگه اون عشق و شور و هیجان رو توی چشمام توی صدام توی رفتارم نمیبینی، باز هم بهم لطف میکردی....
تا اینکه یه روز بار و بندیل رو بستم و قص
Five ways to win your hearts 
فکر نمیکنم کسی باشه که غیر از عشق،احترام و توجه چیز دیگه ای از این دنیا بخواد ...
یه آغوش امن ،آرامش ...مهربانی...
پ.ن: اگر توی محیط کار به شدت تحقیر بشین همون جا میمونین؟ 
چند وقته دلم میخواد استعفا بدم جراتشو ندارم
رمان امن ترین آغوش دنیا
دانلود رمان امن ترین آغوش دنیا اثر فریده بانو با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان این رمان اجباری در مورد دو خواهر دوقلو به نام های سوگل و سوگند می باشد ، سوگل بی دلیل یک هفته قبل از عروسیش ناپدید می شود ، حال آبروی چندین ساله ی پدربزرگش در میان است و درخواست حامی پارسا  و اکنون سوگند ناچار است فقط یه تصمیم بگیرد و آن تصمیم چی می تواند باشد ، خواسته حامی یا آبروی پدربزرگش ...
خ
به نظرم باید به درون خودمان سفر کنیم
جایی که خشم در مقابل غم قرار گرفته است
جایی که خشم دارد در گنجه دل پنهان می شود
جایی که ترس در ناخودآگاه ما ریشه می دواند
باید برویم و از نزدیک تقابل درون را ببینیم
درست همان جایی که لبه پرتگاه ایستاده بودیم
همان جایی که تعارض ها شروع شد
من به دنبال تقابل این تعارض ها هستم
جایی که برای حفظ عشق و علاقه، فاصله میگیریم 
تا خشم عشق را نابود نکند
باید به درون خویش سفر کنیم
و با خود درون روبرو شویم
باید آن کودکی که
این روزها حتی نسبت به آدم های بزرگتر از خودم هم حس مادری دارم. مثلا همین امروز که پست وبلاگ آسیاب را می خواندم،  دلم حس مادری را داشت که فرزندش را گذاشته توی دنیا و رفته پی ادامه ی مسیر جاودانگی اش. می خواستم به فرزندم بگویم، آرام باش فرزندم، با قوت ادامه بده، عشق جاری شده بین ما تنها شمه ای از عشق بی کران خدا به مابوده و هست.
به تو از این جهت که مادری عاشقانه همه جوانب جسم و جانت را در آغوش پر مهر پرورانده تا قد و قواره ات از هیکل زنانه ی او درشت
[Lyrics]
زیر نور ماه، میشمارم ستاره هارو
میبینم رویای تو، می بینیم رویای هم
تو آغوشِ گرمِ من، تو آغوشِ سرد تو
تو آغوش گرم من، تو آغوش سرد تو
 
در آغوشِ باد، میروم از یاد
در آغوشِ باد، میزنم فریاد
(x2)تو چهره ی ماه، میبینم چهره ی تورو
میریزم اشک، تو نیستی مالِ من
تو هستیِ مالِ شب، تو هستی مال شب! 
در آغوش باد، میرم از یاد
در آغوشِ باد، میزنم فریاد
(x2)
با آغوشِ باز، می خوابم تا فردا
من هستم تنها، من یه بی احساس!
دانلود از اینجا
Artwork by Senator__Bihal
follow @Senator__Bihal
بین همه این شلوغی ها، نا امنی ها و تفکرات مختلف و وحشیگری ها، من دلم تورو میخاد. تو میشدی آغوش امن و پناهگاه برای من و من مثل همیشه سکوت میکردم و ب تخلیل ها و حرفات گوش میدادم. بودن تو بسه برام. من الان کاشان گیر افتادم و تو ... . و خاطراتمون داره منو میکشه...
همه زیبایی‌ها زوال‌پذیرند جز آنانی که حتی وقتی درمی‌یابی چرا زیبا هستند، باز هم زیبا می‌مانند. زیبایی چیزی جز نوعی رازآلودگی نیست، نوعی تقدس، نوعی فاصله، نوعی نمود در اوجی گذرنده، مثل جوانی. به‌مجرد برافتادنِ پرده‌ها زیبایی زوال می‌یابد.
زیبایی زوال‌نیابنده، زیبایی پیش‌رونده، آن نوعی از زیبایی که فروتنانه زیباست و همین است که پس از برافتادنِ پرده هم چیزی را از دست نمی‌دهد، چراکه همواره در سکوت، در کنجی منتظرت بوده، بی‌آنکه آمدنت
همه زیبایی‌ها زوال‌پذیرند جز آنانی که حتی وقتی درمی‌یابی چرا زیبا هستند، باز هم زیبا می‌مانند. زیبایی چیزی جز نوعی رازآلودگی نیست، نوعی تقدس، نوعی فاصله، نوعی نمود در اوجی گذرنده، مثل جوانی. به‌مجرد برافتادنِ پرده‌ها زیبایی زوال می‌یابد.
زیبایی زوال‌نیابنده، زیبایی پیش‌رونده، آن نوعی از زیبایی که فروتنانه زیباست و همین است که پس از برافتادنِ پرده هم چیزی را از دست نمی‌دهد، چراکه همواره در سکوت، در کنجی منتظرت بوده، بی‌آنکه آمدنت
آیا کسی آغوش کرگدن می خواهد؟
می گویند کرگدن ها غصه دار هستند،نه حیوانی را می خورند نه توسط حیوانی خورده می شوند،حالا با این اوصاف،آیا کسی آغوش کرگدن می خواهد؟!
نمی توان گفت اوضاع خوب است،چون نیست،زمان می گذرد اما با خفگان،تنها کاری که می توان کرد این است که نشست و به گوشه ی ترک خورده ی دیوار زل زد و فکر کرد،فکر کرد،آنقدر فکر کرد که با فکر یکی شد...دلم می خواهد چند وقتی از آدم ها دور باشم،حضور آدم هایی که در پایان نیز یکی بهتر را ترجیح می دهند خف
کسی نشسته توی من و دارد با تمام وجود زجه می‌زند. کسی نشسته قاه قاه می‌خنند، کسی دست می‌گذارد روی زشت عکس بچه‌گی‌اش که آن را نبیند، کسی مانتوی سبز مغز پسته‌ای پوشیده که از دکمه‌هاش متفنر است، کسی مانتوی زرد مخمل بی‌دکمه تن کرده، کسی نمی‌تواند حرف بزند، کسی فریاد می‌کشد و دست‌هاش را می‌بلعد، کسی خواهرش را در آغوش گرفته تئاتر می‌بیند، کسی می‌رقصد، کسی ادای اسفنج دریایی بودن را در می‌آورد، کسی تو را در آغوش گرفته می‌خوابد، کسی نمی‌خو
روزهای عجیبی رو داریم پشت سر میذاریم
مساجد خالی , دور کعبه خالی, حرم ائمه سوت و کور
همه توی خونه ها حبس شدن 
منتظر یک اتفاقن
یه معجزه 
که دوباره زندگیشونو برگردونه به روالِ عادی...
چقد در ناباوری یکی یکی خبر از دنیا رفتنِ افراد آشنا و غریبه توی اینستا و خبرگزاری ها میپیچه ...
 
داشتم میخوندم که نوشته بود:
شهادت در حلب سوریه 
توسط اصابت موشک کرونت 
 
شهدا خیلی کارشونو خوب بلد بودن 
میدونستن این عمر بالاخره تموم میشه 
به قول حضرت آقا روغن ریخته رو
نباید دلتنگت باشم اما هستم، نباید به چشمانت فکر کنم اما می‌کنم، نباید آهنگ صدایت را به‌یاد بیاورم اما می‌آورم، نباید لبخندت گاه و بی‌‌گاه جلوی چشمانم جان بگیرد اما می‌گیرد. چرا این‌گونه زنده‌ای در من؟ هر شب فغانم به آسمان می‌رود از دست خاطراتت. نمی‌توانم فراموشت کنم، نمی‌توانم دنیا را بدون تو به‌یاد بیاورم، نمی‌توانم به دست‌هایت فکر نکنم. دارم دیوانه می‌شوم بدون تو؛ دارم کم می‌آورم، دارم هلاک می‌شوم از دلتنگی. بیا و به من بازگرد
به نام خالق بی‌همتا
دوستی پرسید:
- تا حالا عاشق شدی؟
جواب داد:
- چه عشقی؟
- عشق به یه آدمی برای آینده.
- آره.
- عاشق کی؟
- خودم.
دوست خنده‌ای به تمسخر زد و گفت:
- مگه آدم عاشق خودش هم می‌شه؟ دیوونه شدی!
لبخندی زد و نگاهش را به آسمان مهربون دوخت:
- آره، اگه واقعاً به عشق اعتقاد داشتی باشی، اول از همه باید عاشق خودت شی.
- چرا؟
- تا عاشق خودت نباشی و به خودی که خالق برای خلقش با عشق نیرو گذاشته، 
عشق نورزی، چطور می‌تونی، انتظار داشته باشی که عاشق یکی دیگه
می‌آیم خودم را تسکین بدم با این حرف‌ها که:«سردار، شبیه به خودش را تربیت کرده»یا «ما شبیه سردار کم نداریم.» تا آرام می‌شوم، یکی می‌پرد وسط که:«دهه‌ی شصت که هر روز یک ترور داشتیم.» مات و مبهوت می‌مانم. چرا ماتم می‌برد؟ چون بارها از خودم پرسیده‌ام:«اگر رجایی/بهشتی/مطهری/باهنر یا از آن‌طرف چمران و متوسلیان و همت بودند، اوضاع بهتر نبود؟» چون بارها از ته دل صدای‌شان کردم که چاره کنند درد ما را.
می‌دانی؟ نبود بعضی‌ها مثل تکه‌ی وسط پازل است؛
کاش می‌شد تمام آدم‌های غمگین وتنهای جهان را در آغوش کشید،برایشان چای ریخت،کنارشان نشست و با چند کلام ساده،به لحظاتشان رنگ آرامش پاشیدو حالشان را خوب کرد.کاش می‌شد این را قاطعانه و آرامدر گوش تمام آدم ها گفت؛ که غم و اندوه، رفتنی استو روزهای خوب در راه اند،که حال همه‌مان خوب خواهد شد...
#نرگس_صرافیان_طوفان‌  
ترکه های درخت آلبالو : تا حالا از جنگ در کردستان چیزی شنیدی؟ بیا مفصل بخوان!
 
ترکه های درخت آلبالو، عصر داستان
معرفی:
این کتاب درباره ی یک معجزه ی واقعی است. کتابی درباره ی وضعیت خاص کردستان. وقتی این داستان را می خوانید متوجه می شوید که شرایط جغرافیایی و اقلیمی کردستان به شکلی بوده که دموکرات ها و کموله ها غلبۀ کامل بر منطقه داشته و آزادسازی آن فقط می تواند یک معجزه باشد.اگر برای تربیت فرزندت از خدا کمک بخواهی حتی وسط فساد و بی دینی هم که باشد
می‌آیم خودم را تسکین بدم با این حرف‌ها که:«سردار، شبیه به خودش را تربیت کرده»یا «ما شبیه سردار کم نداریم.» تا آرام می‌شوم، یکی می‌پرد وسط که:«دهه‌ی شصت که هر روز یک ترور داشتیم.» مات و مبهوت می‌مانم. چرا ماتم می‌برد؟ چون بارها از خودم پرسیده‌ام:«اگر رجایی/بهشتی/مطهری/باهنر یا از آن‌طرف چمران و متوسلیان و همت بودند، اوضاع بهتر نبود؟» چون بارها از ته دل صدای‌شان کردم که چاره کنند درد ما را.
می‌دانی؟ نبود بعضی‌ها مثل تکه‌ی وسط پازل است؛
صدای طبل و زنجیرمی آید از خیابان
غمی نشسته امشببه قلب پیر و جوان
صدای واحسیناپیچیده در هر کجا
زنده شده دوبارهخاطره ی کربلا
گردیده یک عالمیدر سوگ او سیه پوش
مردم همه عزاداربا اشک و غم هم آغوش
آمد محرمُ بازصدای اشک و ناله
روئیده در کربلاگل های سرخ لاله
 شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند ؟گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟ »
شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟
شده در گوش ِ تو گوید که تو را باز تو را…؟نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟
شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟
شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او ؟
به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منیبه تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ منی
شده دلتنگ شوی غم به جهانت
دیروز یکباره سبحان 8 ساله گفت عمه اجازه میدی خیلی سفت بغلت کنم؟ گفتم برای چی؟ گفت گاهی ادم دلش یه طوری میشه که فقط اگر یکی رو بتونه بغل کنه حالش خوب میشه. بغلم کرد بعد گفت آخیش چقدر خوبه من هنوزم آدمهایی رو دارم که بغلشون کنم. ثخت بود هضم کنم این حرفها رو از سبحان
میدانستی عزیزِ دل، تو برایم همانی که باید، درست تر اینکه، همان اندازه که باید دوستم داری، مواظبمی و رهایم نمیکنی، تو دقیقا همانی، همان که باید سر روی شانه هایت بگذارم، همانی که باید دستانم را دور گردنت حلقه بزنم، همانی که گونه هایم را نوازش میکنی، همانی که گاه، بی گاه، بر پیشانی ام بوسه می نشانی، تو چقدر خوبی! تو چقدر خوب میفهمی! اصلا میدانم که تو نبات را همینطوری خودخواه و بدجنس پذیرفته ای، خودت میدانی از چه میگویم! تو مرا همینطوری دوست دار

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رادین آروند آریو